Lyrics

در فصل بارش سنگ همچو آیینه بمان بر جان دشت تشنه بنویس از عطر بهاران در انتظار فردا شب را سحر کن با کوله باری از نور از شب گذر کن سر مست و عاشقانه در خود نظر کن بشکن در قفس را از تن رها شو درمان درد دردمندان را دوا شو از خود دمی برون آی محو خدا شو خورشیدی در جان تو پنهان است دریا از یاد تو پریشان است عاشق شو زیرا عاشق انسان است خورشیدی در جان تو پنهان است دریا از یاد تو پریشان است عاشق شو زیرا عاشق انسان است دنیا در چشم عاشق نفسی ست بی عشق، عالم قفسی ست آزاد از بند و دام قفس شو با عشق هم نفس شو در انتظار فردا ،شب را سحر کن با کوله باری از نور از شب گذر کن سر مست و عاشقانه در خود نظر کن بشکن در قفس را از تن رها شو درمان درد دردمندان را دوا شو از خود دمی برون آ محو خدا شو خورشیدی در جان تو پنهان است دریا از یاد تو پریشان است عاشق شو، زیرا عاشق انسان است
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out