Lyrics

کجا رفته بودی که از رد تو یه رؤیای نزدیک با من نماند یه آغوش خسته، یه حس لطیف از این خواب تاریک، با من نماند از این هیاهو سفر نکردم ترسیدم این عشق پایان گیرد نشد شبی که سحر نکردم مگر که آتش در جان گیرد نفس کشیدم که تیر آهم تو را به حسرت نشانه سازد خوشا سری که با تو سامان گیرد من بی تو ویرانم پنهانی در جانم من از تو دوری نمیتوانم
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out