Lyrics

بیش از این ها، آه، آری بیش از این ها می توان خاموش ماند می توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بی رنگ، بر قالی در خطی موهوم، بر دیوار می توان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند می بارد کودکی با بادبادکهای رنگینش ایستاده زیر یک طاقی گاری فرسوده ای میدان خالی را با شتابی پرهیاهو ترک می گود می توان بر جای باقی ماند در کنار پرده، اما کور، اما کر می توان فریاد زد با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه دوست می دارم می توان با زیرکی تحقیر کرد هر معمای شگفتی را می توان تنها به حل جدولی پرداخت می توان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف می توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب حاصلی پیوسته یکسان داشت می توان چشم تو را در پیله قهرش دکمه بی رنگ کفش کهنه ای پنداشت می توان چون آب در گودال خود خشکید می توان زیبایی یک لحظه را با شرم مثل یک عکس سیاه مضحک فوری در ته صندوق مخفی کرد می توان در قاب خالی مانده یک روز نقش یک محکوم یا مصلوب یا مغلوب را آویخت می توان با صورتک ها نقطه دیوار را پوشاند می توان با نقشهای پوچ تر آمیخت می توان همچون عروسک های کوکی بود با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید می توان در جعبه ای ماهوت با تنی انباشته از کاه سال ها در لابلای تور و پولک خفت می توان با هر فشار هرزه دستی بی سبب فریاد کرد و گفت آه، من بسیار خوشبختم
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out