Lyrics

لب خندان تو برق چشمان تو برده قرار، از دل عاشق زارم با منِ بی نوا بیش از اینم جفا، دیگر مکن یارم ای گل ارغوان همچو سرو چمان ای در شب تار من، روشنایی بت چین و ختن روح و جانی به تن، دل میربایی آتش زده ای بر دل وای از من و آه از دل زندگی بی تو، شده بی حاصل دل شده مجنون، چه کنم با دل مستم ز نگاه تو زان چشم سیاه تو حبیبم افتاده به چاه تو صنما سرگشته راه تو از عشقت آرام جان شده ام شیدای زمان من ز سودای وصل تو گشته ام رسوای جهان رفت از دستم اختیار بردی از من صبر و قرار در شب و روز تار من مه و خورشیدی ای نگار آتش زده ای بر دل وای از من و آه از دل زندگی بی تو، شده بی حاصل دل شده مجنون، چه کنم با دل مستم ز نگاه تو زان چشم سیاه تو حبیبم افتاده به چاه تو صنما سرگشته راه تو
Writer(s): Mohammad Javad Zarrabian Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out