Lyrics

مرا گفتی بدر پرده دریدم مرا گفتی قدح بشکن شکستم مرا گفتی ببر از جمله یاران بکندم از همه دل در تو بستم بکندم از همه دل در تو بستم بیا کز عشق تو دیوانه گشتم و گر شهری بدم ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو همخانه گشتم چنان کاهل بدم کان را نگویم چو دیدم روی تو مردانه گشتم چو خویش جان خود جان تو دیدم چو خویش جان خود جان تو دیدم ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم فسانه عاشقان خواندم شب و روز کنون در عشق تو افسانه گشتم کنون در عشق تو افسانه گشتم کنون در عشق تو افسانه گشتم به جان جمله مستان که مستم بگیر ای دلبر عیار دستم به جان جمله جانبازان که جانم به جان رستگارانش که رستم بیا کز عشق تو دیوانه گشتم و گر شهری بدم ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو همخانه گشتم چنان کاهل بدم کان را نگویم چو دیدم روی تو مردانه گشتم به جان جمله مستان که مستم بگیر ای دلبر عیار دستم مرا گفتی بدر پرده دریدم مرا گفتی قدح بشکن شکستم مرا گفتی ببر از جمله یاران بکندم از همه دل در تو بستم بکندم از همه دل در تو بستم
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out