Lyrics

مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها دیروزها دیدگانم همچو دالان های تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد خاک می خواند مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند می رهم از خویش و می مانم ز خویش هرچه برجا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان می شود می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماه ها چشم تو در انتظار نامه ای خیره می ماند به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا میفشارد خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک بعدها نام مرا باران و باد نرم می شویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ
Writer(s): Fereydoon Farrokhzad Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out