Lyrics

یاد از آن روزی که بودی زهره یار من دور از چشم رقیبان در کنار من حالیا خالیست جایت ای نگار من در شام تار من آخر کجایی زهره یاد داری زَهر آن روزی که در صحرا دست اندر دست هم گردش کنان تنها راه میرفتیم و در بین شقایق ها بود عالم ما را لطف و صفایی زهره بود هنگام غروب آن روز افق زیبا ایستادیم از برای دیدنش آنجا تکیه تو بر سینه ام دادی سر خود را گفتیم و ما با هم بس رازهایی زهره چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم سرد گشتی و نمودی اینچنین خوارم خود نکردی فکر آخر نازنین یارم من هم چو تو دارم آخر خدایی زهره
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out