Lyrics

اهل هزارویک شبم از ته قصه ها میام از زمهریر بی کتاب از شهر بی صدا میام دخترخاکسترنشین این کولی بی سر زمین فانوس پشت پنجره در این شب ستاره چین ای قصه گو،قصه ای بهتر بنویس فردای نقطه چین واز سربنویس امشب،شب ضیافت در قصر یخ،عاج وبلور میلاد شهزاده ی من این جا،کنار کوه نور من بی لباس و بی نفسکنج پر از رنج قفس برای دستای فقیر معجزه ی یک بوسه بس انگار ستاره ای داره رختم و سوزن می زنه انگار تو قاب پنجره کفش بلورین منه ببین که اسب معجزه اومده پای پله ها انگار به خوابم اومده شهزاده ی عاشق ما ای قصه گو،قصه ای بهتر بنویس فردای نقطه چین واز سربنویس
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out