Lyrics

در سکوتی مانده بودم نا امید روزم بلند شبم کوتاه هرچه که بود بیهوده بود رنگی نداشت دفتر عمر ورق میخورد اهنگی نداشت هرچه که بود بیهوده بود رنگی نداشت دفتر عمر ورق میخورد اهنگی نداشت لاکن در ان سکوت گران کسی رسید کسی که جان به جان خسته ام دمید هرچه بد بود از یادم رفت اندازه شدم مَه رو واکرد خورشید امد تازه شدم لاکن در ان سکوت گران کسی رسید کسی که جان به جان خسته ام دمید هرچه بد بود از یادم رفت اندازه شدم مه رو واکرد خورشید امد تازه شدم تازه شدم تازه شدم
Writer(s): Aslani Aslani Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out