Lyrics

چه روشن چه بی سایه دل باختیم چه ساده، چه ساده غزل ساختیم چه ناباور از آخرین سطر شب طلوعی دوباره در انداختیم چه بی خاطره، بی نفس، بی نگاه کبوتر پراندیم از عمق چاه نه از نامه ای عطر یاری رسید نه چنگ پلنگی خطی زد به ما بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد در این یورش تیشه دستان به باغ بگیر از درختان بی سر سراغ ستاره میان داره میدان نشد در این قحط سان صدا و چراغ در این شب به شب هفته دل گداز صدا را به نام نفس برنباز در ایوان باران نفس تازه کن از این حنجره خنجری تازه ساز بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد به پیغام هر قاصد بد خبر نزن بوسه ای گل به تیغ تبر نزن زخمه بر ساز ناکوک درد صدا را به معراج وحشت نبر نگو اسم شب را به شب باوران نسوز از تب این همه ناگهان ببین آرش قصه بر قله نیست پس از این تویی و زه این کمان بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بر بامداد
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out