Lyrics

چنان دل کندم از دنیا، که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش، که مرگ من تماشاییست مرا در اوج می خواهی، تماشا کن، تماشا کن دروغین بودم از دیروز، مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر، نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند، تو هم بگذر از این تنها فقط اسمی به جا مانده، از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم گره افتاده در کارم، به خودکرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند همه خود درد من بودند، گَمان کردم که هم دردند شگفتا از عزیزانی، که هم آواز من بودند به سوی اوج ویرانی، پُل پرواز من بودند گره افتاده در کارم، به خودکرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند همه خود درد من بودند، گَمان کردم که هم دردند رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند همه خود درد من بودند، گَمان کردم که هم دردند
Writer(s): Ali Babak Afshar Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out